کد خبر: ۸۵۰۱
۰۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۰

عکس شهید شاطری، شیرینی مغازه قنادی پدر است

تصویر شهید حسین شاطری درون ویترین شیشه‌ای قرار دارد که درست کنار تابلو خیابان آیت‌الله بهجت ۲۱ با چند میله آهنی قد راست کرده است.

عکس رهبر معظم انقلاب و شهید سردار قاسم سلیمانی در کنار شهید حسین شاطری درون ویترین شیشه‌ای قرار دارد که درست کنار تابلو خیابان آیت‌الله بهجت ۲۱ با چند میله آهنی قد راست کرده است و ما را به‌سمت خودش می‌کشاند.

سراغ مغازه شیرینی‌فروشی نزدیک تابلو می‌رویم. گویا سال‌هاست در سایه این قاب روزگار گذرانده است. وارد مغازه می‌شویم. بعد از ما مستمندی هم داخل می‌آید و صاحب‌مغازه با خوش‌رویی کار او را راه می‌اندازد. روی دیوار قاب عکس بزرگی از شهید شاطری در کنار پدرش که لباس خادمی بر تن دارد، دیده می‌شود. محمدجواد برادر شهید که پشت دخل ایستاده است، می‌گوید: روزی حسین پشت همین دخل وردست پدرم شیرینی دست مردم می‌داد.

گویا این مغازه را بیش از پنج دهه قبل مرحوم محمدکاظم شاطری که سال‌ها شاگردی قنادی‌های مشهد را کرده و استاد این کار بوده‌است، با کارگاهی داخل کوچه خریده بود. همه پسرانش در همین مغازه و کارگاه، شیرینی تولید می‌کردند و می‌فروختند. حسین هم شاگرد اصلی بود که به وقت سربازی از همین‌جا راهی جبهه شد و بعد از مدتی خبر شهادتش بر پارچه‌ای بر سردر این مغازه و ورودی کوچه خورد.

 

قابی از یک قهرمان

 

احترام ویژه به پدر

به همان رسم قدیم هنوز هم شیرینی‌فروشی برادر‌ها در مغازه پدری فعال است. در میان بوی هل و گل‌محمدی مغازه که موردعلاقه شهید بود، با برادرش محمدجواد صحبت می‌کنیم.

او با گریزی به گذشته می‌گوید: ما چهار برادر و سه خواهر بودیم که برادر بزرگم حسن‌آقا دو سال پیش به رحمت خدا رفت. حسین هم که متولد سال ۱۳۴۰ بود و فرزند دوم خانواده، در دوازدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.

طبق گفته‌های او، حسین هم همراه آن‌ها در این مغازه کار می‌کرد و حسابی کاربلد این حرفه شده بود تا اینکه موقع سربازی و در عملیات بیت‌المقدس به شهادت می‌رسد.

برادر شهید با تأکید بر اینکه حسین در این مغازه زحمت زیادی کشید، تعریف می‌کند: مرحوم پدرم در کار سخت‌گیری زیادی می‌کرد و دوست داشت صفرتاصد این کار را یاد داشته باشیم. حسین بیشتر از ما در مغازه حضور داشت و در رعایت حال پدرم و اینکه از او راضی باشد، خیلی تلاش می‌کرد. با همه سخت‌گیری‌ها احترامی ویژه به پدرم می‌گذاشت. حتی سعی می‌کرد کار را همان‌طور که پدر می‌خواهد، انجام دهد.

 

از زخم‌هایش به مادرم نمی‌گفت

محمدجواد ادامه می‌دهد: نوزده‌ساله بود که راهی جبهه شد. ابتدا در تیپ ۳۷ زرهی شیراز به‌عنوان خدمه تانک مشغول بود. وقتی مرخصی می‌آمد، به‌خاطر دل مادرم خبر‌های جبهه را سربسته نقل می‌کرد. من که یک‌سال بعد از او به سربازی رفتم، یک‌بار متوجه شدم که او از روی وانت افتاده و پشتش زخمی شده است، اما هیچ‌وقت چیزی دراین‌باره به مادرم نگفت، با اینکه مادرم از روی لباس‌های پاره‌اش چندباری از او درباره آن وضع لباس‌ها سؤال کرده بود.

وقتی شهید شد، اولین نفر برادر بزرگم خبردار شد. راننده آمبولانس که آشنا بود، او را در میان سایر شهدا شناخته بود. آن سال‌ها دوشنبه و پنجشنبه هر هفته در مشهد تشییع شهدا داشتیم، درست یادم نمی‌آید کدام روز بود که حسین را آوردند.

 

دل‌تنگی‌های بعد از حسین

او به اوضاع قنادی‌شان بعد از شهادت حسین هم چنین اشاره می‌کند: بعد از آن پدرم کار در قنادی را به‌طور کامل به ما پسرهایش سپرد و خودش را وقف خدمت به زائران حرم کرد. او قبل از شهادت حسین هم هر شب جمعه با جیبی پر از شکلات به زیارت می‌رفت و به بچه‌ها شکلات می‌داد.

آن‌قدر به این کار مقید بود که حتی شب‌های عید با وجود شلوغی مغازه این عادتش را ترک نمی‌کرد، ولی بعد از شهادت حسین در گوشه‌گوشه این مغازه و کارگاه یاد حسین دل‌تنگش می‌کرد و تنها چیزی که آرامش می‌کرد، ادامه همین کار بود.

حسین درآمد آن‌چنانی نداشت، اما با همان چیزی که داشت، به یتیمان کمک می‌کرد. این را خانمی در مراسم شهادت حسین برایمان تعریف کرد. همان زمان‌ها بود که همسایه‌ها این قاب و ویترین شیشه‌ای را برای حسین درست کردند و معمولا اشیایی را که از شهید یادگار مانده بود، در آن می‌گذاشتیم. الان هم وسیله‌ای از حسین داخل قاب نیست، چون تعدادی در آفتاب رنگ باخت و برخی وسایل مثل کیف ترکش‌خورده‌اش هم توسط فامیل و آشنا برای یادگاری برده شد.

طبق گفته‌های او، برای اینکه این ویترین شیشه‌ای از سال ۱۳۶۱ تا همین الان به‌یاد شهید ماندگار بماند، آن‌ها از بنیاد شهید نامه‌ای خطاب به شهرداری برای خراب‌نکردن آن گرفته‌اند.

* این گزارش پنج‌شنبه ۳ اسفندماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۳۸ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44